بزرگان و دغدغه خدمت به خلق
بزرگان و دغدغه خدمت به خلق
انسانهای بزرگ همواره در اندیشه دیگرانند و دل در گرو خدمت به مردم مینهند.سعدی شیرازی، از جمله این بزرگان است که هم خویش را به این صفت آراست و هم دیگران را به این خیر بزرگ فراخوانده است.
وی که سالها جهت
کسب حکمت و تجربه، تلخی سفر را تحمل کرد و به تعبیر خودش، «تا دورترین نقاط
جهان نیز به پیش رفت»، نخستین مسئلهای که پس از آن سفر پرمایه، ذهنش را
به خود مشغول ساخت، خدمت به مردم بوده است تا بر ایشان تحفههایی از علم و
معنویت به ارمغان آرد و کام آنان را با سخنانی شیرینتر از قند حلاوت بخشد،
چنان که خود، این گونه سروده است:
دریغ آمدم ز آن همه بوستان
تهیدست رفتن سوی دوستان
به دل گفتم از مصر، قند آورم
برِ دوستان ارمغانی برم
مرا گر تهی بود از آن قند، دست
سخنهای شیرینتر از قند هست
نه قندی که مردم به صورت خورند
که ارباب معنی به کاغذ برند
اهتمام
و عنایت سعدی به مردم، تا آنجاست که حاضر میشود، «چون عود، در آتش
اندیشه بسوزد»، تا در نتیجه، عطر دلاویز خدمت را در میان آدمیان بپراکند و
روحشان را بدین وسیله بنوازد:
سعیم این است که در آتش اندیشه چو عود
خویشتنِ سوختهام تا به جهان بو برود
سعدی و آدمیان بیبهره از خدمت
و به تعبیر یکی از شاعران معاصر:
گیرم نشاط و شادی دنیا را
یک سر به دامن دل من ریزند
آیا در آن زمان که بخندم شاد
لرزان لبی ز ناله نخواهد سوخت؟
طفلی درون کلبه تنگی سرد
با مادری گرسنه نمیلرزد؟
آخر کنار حسرت و رنج ای دوست
فارغ کجا توان شد و خوش خندید؟
آن اشک را چگونه نباید دید؟
وان ناله را چگونه توان نشنید؟
سعدی، آنانی را که در وجودشان روحیه سودمندی به حال دیگران به چشم نمیخورد، با سنگ خارا برابر میداند و به اعتقاد وی، در آهن و سنگ منافعی است که در برخی از آدمیان خبری از آن نیست:
اگر نفع کس در نهاد تو نیست
چنین گوهر و سنگ خارا یکیاست
غلط گفتم ای یار شایسته خوی
که نفعست در آهن و سنگ و روی
چنین آدمی مرده به ننگ را
که بر وی فضیلت بود سنگ را